جدیدترین مطالب

کوچه آشتی‌کنان

چه روزگاری داشتیم! تو بودی. من بودم. عشق می‌ریخت به در و دیوار جهانم. به شعرم. غرق نجواهای شبانه بودیم که چای سرد می‌شد‌، مهر نه. از عطش لب‌ می‌خشکید، اشک چشم نه. تو همیشه عاشق ماندی. چشم که می‌گشودم بودی. خستگی‌ام راه فرارت نبود. خودم خواستم دور شوم. فاصله گرفتم. از تو، از آغوشت. مهربانی گاه و بی‌گاهت. خواستم دنیا را بگردم. بی تو، پوسیدن زمان را ببینم. پیر شدن دخترکان و مردن مردان را.

ادامه مطلب »

خرده‌های نان

□ پیاده به سمت خانه قدم می‌زدم که چشمش به بنر سر چهارراه گره خورد. آدمیزاد چه‌قدر خطا می‌کند و چه‌قدر در طول زمان جای

ادامه مطلب »

۲۲ ارديبهشت

□یکی از بهترین پیام‌های تبریک روز معلم، پیامی بود با محتوای انسان‌سازی و تربیت. زبان‌آموزم نوشته بود:《شما موفق شدید تربیت را به آموزش گره بزنید.》این

ادامه مطلب »

۱۹ اردیبهشت

ژان باتیست تاورنیه جهانگرد فرانسوی در سفرنامه خود می‌گوید:《 با پشتکاری که ایرانیان (شرقی‌ها) در تحصیل علم دارند و با قناعت و استعداد و ظرافت

ادامه مطلب »

۱۸ ارديبهشت

برای دقایق علافی امروز کتاب شازده کوچولو را برگزیدم. داستانش را می‌دانم اما هیچ‌وقت تمامش را یکجا نخوانده‌ام. شازده قابل درک ساده و دوست داشتنی است. شاید بتوان همه چیزهای قابل درک و ساده دوست داشتنی‌اند.

ادامه مطلب »