دفترچه یادداشت

خاطرات

اگر می‌تونستم خاطرات رو برای همیشه متوقف می‌کردم. خاطره‌نویسی عادت خوبیه برای خوره‌های خاطرات، خاطراتی از پستوی ذهن بیرون می‌پرن و هر چی می‌نویسی از نو سبز می‌شن، انگار ریشه توی هستی آدم بنا نهاده باشن، می‌تونم تمام شب‌های عمرم رو فقط برای یه خاطره به فنا بدم. 

ادامه مطلب »

مورچه

کتاب برائت استهلال نادر ابراهیمی را خواندم. حرف سی‌وپنج صفحه‌ای که خواندم این بود که بند آغازین یک داستان شبیه تشکیل نطفه در رحم مادر است که آسان نیست، گاه جنین خارج از رحم تشکیل می‌شود، گاه ناقص است و شکل نمی‌گیرد، یا اگر شکل می‌گیرد، قلبش تشکیل نمی‌شود، ضعیف می‌شود، با حرکتی سقط می‌شود و دومرتبه کار والدین آغاز می‌شود. نوشتن شبیه باروری‌ست، دشوار، طاقت‌فرسا و ماحصل عوامل متفاوت که به درستی در کنار هم جای گرفته‌اند. بند اول، جنین، که شکل گرفت، تا ماه نه و نود ماهگی و نه سالگی پیش می‌رود و باقی‌اش آسان است.

ادامه مطلب »

ویرانسرای من

فرانکل می‌گوید در تنگنایی که تمام هستی انسان در خطر است، تنها یک آزادی دارد و آن نگرش به اوضاع است. انسان آزاد است در

ادامه مطلب »

۶۶۵٢ | ۶ بهمن ١۴٠٢

امروز نیز از شغل چوپانی انبیا فاصله گرفتم و به حیطه رسالتشان نزدیک گشتم. با یکی از دخترها در مورد ناامیدی کذایی صحبت کردم، نمی‌دانم به عنوان کسی که هر روز چراغ جادویش را از ناامیدی باز می‌ستاند، چه راهکاری داشتم و چه دستورالعملی را ارائه دادم. هنوز با گفته گاندی موافقم و اصلا معتقدم آدمیزاد نمی‌تواند جز آنچه می‌اندیشد و انجام می‌دهد، باشد.

ادامه مطلب »

شبیهِ هر روز | ۵ بهمن‌ماه ١۴۰٢

به قول همان جکسون بران مردم به همان اندازه سعادتمندند که تصمیم می‌گیرند باشند؛ یعنی با چرک و تهوعی که دفع نمی‌شود، معلق در فضا، می‌توانم بنویسم، ویرایش نمایم و سر را حجامت کنم.

ادامه مطلب »

خوشبختی | ۴ بهمن ١۴٠٢

از انسجام غیر منتظرنه یادداشت‌های روزانه در عجبم. قبل از نوشتن هرگز به ذهنم نمی‌رسید که افکار و گفته‌های آدمیزاد انقدر به هم مرتبطند که نوشته‌هایی پراکنده‌ این‌گونه کنار هم بنشينند.

ادامه مطلب »