در باب نوشتن

چرا قصد دارم بسرایم؟

در این نوشته به شعر و رابطه‌ام با آن پرداختم.
چرا می‌خواهم شاعر باشم و شعر چه اثری بر زندگی من گذاشته است؟

آلبرت شوارتز چه خوب گفته است:

«شادی تنها چیزی است که اگر تقسیم شود بیشتر می‌شود.»

من از طراوت شعر مسرور می‌گردم. مگر می‌شود چنین نشاطی وجود شاعر را در بر نگیرد و او را در سماع کلمات درخلسه‌ای از معنا نبرد؟ نوشتن شادی‌ست و از این روست که خواندن شادی‌ می‌آفریند. حال به یاد بیاوریم؛ چندین بار با میانجی‌گری شعر از عدم به هستی بازگشتیم؟ چندین بار شعر رنگی نو به جانمان پاشید؟ رونقی به ذهنمان؟ هر نشاط را اگر در چند ضرب کنیم معادل می‌شود با حس‌وحال سراینده آن؟

وقتی حنجره‌ای کوچه را به شعر می‌آراید، می‌ایستم. شعر شایستگی توقف را دارد. من به شعر بدهکارم.

ادامه مطلب »