لکنت
دریا گریید
در اشک خویش غرق شد
پیکر را
به پریان و ماهیان
بخشید
و شوری را
به غدای مردم
دریا گریید
در اشک خویش غرق شد
پیکر را
به پریان و ماهیان
بخشید
و شوری را
به غدای مردم
شگفتانگیزترین پاداش یک نویسنده رجوع به نوشتههای گذشته است: اگر بینقص باشد پای میکوبد، اگر ناقص باشد فرصت نواندیشی میآفریند.
بهار را در من ریختند
شکوفهها به پیچ موهایم آویختند
کوچه سلامی گفت
و ستارهها چشمکی پررنگتر زدند
باران فرود آمد:
سبز شدم
همه بهارم نامیدند
پرندگان اما
چندان خوشذوق نبودند
پنجره باز شد:
گریختند
لبهایت شکفت
در خواب
قهقهه زدی
نقش چه نگاری
در برابر بود که
از خواب
برنخواستی؟
کاشی به کاشی میشود
پاهای ناتوانم
خستهام از
خاطره پس از خاطره
اشک پشت اشک
باید ذهنم را عقیم کنم
تا خاطرهای نزاید
خوبها زخم برمیدارند، میبخشند، زخم برمیدارند، میبخشند، میمیرند، میبخشند؛ خوب باشیم.
هیچکس برایش مهم نیست که تو به نوشتن ادامه میدهی یا نه، بنابراین بهتر است خودت اهمیت بدهی، چون در غیر این صورت محکوم به
□ سال جدید شروع شد. شاعر فروردین جناب حافظ است. در فروردین تا میتوانم اشعار حافظ را میخوانم و کلمه برمیدارم. □ دل به
□ سال جدید را با شعار اسهال قلمی و مطالعه مرگبار شروع خواهم کرد. □ در سال جدید تخصصی و مسئلهمحور مینویسم. □