《چطور این نودلهای بیمزه را میخورید؟》پرسش این سوال از دخترها را وقتی به یاد آوردم که ایستاده بالای سر قابلمه ماکارانی بدون سس را میبلعیدم:《
نوشتن همچنین شکلی نو به گذشته میدهد.مگر ماجراهایی که حالا روی کاغذ میآورید،بامزهتر و هیجانانگیزتر از آنچه واقعا برایتان رخ داده نیستند؟ جملات قصار فصل
خواستم شعر را چه فایده؟ گنجشکها چه در سر دارند که هست شعر بر لبانشان؟ من نه میپرم نه شعر میدانم این گنجشگها بیبال که
یبوست شعری گرفتم. به کلماتم گل محمدی پاشیدم. شیاف زدم. کارگشا نبود. حافظ خواندم. شکم قلم روان شد و اعصاب واژه آرام.
این یادداشت را قرار است بیوقه بنویسم. حوصله آدمها میکاهد وقتی با یک مشت کمفهم کمدرک کمتوجه زندگی میگذرانی. در دفتر معلمها برای دانشآموزی که
گاهی به خاطر دلبستگی خاصی مجبوریم خیلی از خواستهها و انسانها را دور بزنیم. به نظرم مهم است که دلبستگی ما به چه سطحی محدود میشود و از چه چشمهای لبریز.
روزهای آخر فروردین به روزهای آخر حافظخوری گره خورده. دلم از گذر بهار و پایان عهد یکماهه با حافظ گرفته. دل غمین را چاره نیست