دوباره آفتاب سر زد و من دارم به برنامههام فکر میکنم. مثل همه کسانی که برنامهای دارند. همه برنامه دارند. مگر میشود موجود زندهای برنامه نداشته باشد؟ حتی یک درخت هم برنامه دارد. کی میوه بدهد؟ کیها بیشتر آب جذب کند؟ کی وقت آفتابگیری است؟ همه برنامه دارند. بعضیها سفت و سخت پایش هستند. بعضیها نه. من عهد بستم پایش بمانم. این عهد برای هر کسی که برنامهای دارد لازم است. هر برنامهای لنگه هدف است اما هر پیگیریای لنگه آن نیست. وقتی کنار گل و گیاه علف هرز میروید باغبان آن را از دل خاک بیرون میکشد. وقتی در برنامههایمان پارازیت میآید. در درون مسئلهای رخ میدهد سریع از جا درش نمیآوریم. غر میزیم. بهانه میآوریم. انگار کسی باید از خواب برخیزد و سر صبح بیل بزند در درونمان. برنامه نمیچینیم طلوع آفتابی، زودتر از خواب برخیزیم. نکونالهها را انرژی کنیم و بیل به دست بگیریم. هر باغبانی علفهای هرز باغچه خودش را میبیند. نه علفهای باغ کناری. درست است که دنیا بزرگتر از تسلط ماست اما دلیل نمیشود تسلطمان بر دنیای درون را از دست بدهیم.
آخرین نظرات: