نویسنده باید چیزی را بگوید که به آن خوب میاندیشد، خوب عمل میکند و پیرامون آن خوب صحبت میکند. این ارتباط گفتار، رفتار و افکار او را به سمت نوشتاری روان و مبین هدایت میکند.
معلم هم باید چیزی را بگوید که در افکار، گفتار و کردار او نهادینه شده تا بر جان متربی بنشید.
نویسنده به ضائقه مخاطب توجه میکند و کلام را متناسب با خواننده قالب میزند.
معلم نیز حین سخنوری به اندیشه و طبع متربی توجه دارد و گرنه کلامش حیفومیل میشود.
نویسنده به جرقههایی که در ذهن مخاطب میزند زنده است و معلم به نهالهایی که در قلب و جان آنها میکارد.
معلم خود را میسازند تا بتواند انسانی بسازد
نویسنده خود را میکوبد تا نوشتهای ساخته شود.
معلم احیاگر اندیشه است و نویسنده احیاگر قلب.
معلم جهالت را ورق میزند و نویسنده پرده غم را میزداید.
معلم یک مکتب فکری است و نویسنده رساله آن.
آخرین نظرات: