مزایای تربیت نکردن

پیامبری را تصور کنید که بعد از جمع کردن وفاداران، از امور مبتذل سخن می‌گوید. او دغدغه‌ای فراتر از روزمرگی ندارد؛ به قومش چم و خم زندگی ارزشمند را نمی‌آموزد.

معلمی را تصور کنید که در قید تربیت صحیح دانش‌آموزانش نیست. با فراغ بال به تنها دغدغه‌اش، گذراندن سال تحصیلی با نمره‌ای خوب، می‌پردازد.حتی ممکن است به حدی آسودگی خاطرش گسترده ‌شود که نگران نحوه ارائه مطالب هم نباشد، چه برسد به افکار، رفتار، گفتار و هزار مصیبت ریز و درشت دیگر!

با حقوق خود حال می‌کند. گاهی هم به‌خاطرش بی‌حال می‌شود. درصدد افزایشش کمی به هویت معلمی ضدحال می‌زند. آیا طبیعی نیست که در مطالبه نیز امور اساسی را فدای امری پیش‌پاافتاده کند؟

مزیت دیگر این است که ترس بر وجودش سایه نمی‌افکند؛ چگونه آدمی را تربیت کنم که خودم نیستم، یا کلامی بگویم که در جانم ریشه ندارد!

خلاصه پایش را در کفش پیامبران نمی‌کند؛ آهسته می‌آید، آهسته‌تر می‌رود تا غول‌های اخلاق و انسانیت دربندش نکنند.

شاید در جواب این تردید نشسته است تا خدا به سراغش بفرستد که: “کسوت پیامبری در انتظار شما است. تشریف بیاورید!”

از دیگر “مزایای تربیت نکردن” برایم بنویسید.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط