آرزوی وطن

شما هم آرزو می‌کنید روزی ازخواب برخیزید و دغدغه نان شب نداشته باشید؟ وقتی به سمت تلوزیون می‌روید یک مرتبه اخبار حالتان را نگیرد و آمار دزدی و فساد را ردیف نکند؟ شما هم مانند من دلتنگ روزی هستید که مردم خوب رانندگی کنند. در اداره‌جات نظم حاکم باشد و اگر بی‌پول شدید مادر مریضتان را به علت عدم وارییز مبلغ، عمل نکرده راهی خانه نکنند؟
شما تنها نیستید. وطن جامه‌ای یکدست پوشیده.جامه آرزو. نمی‌گویم فقط در ایران این‌گونه است اما ایران کشور من است. پس نباید این‌گونه بماند. این جمله را از یک معلم می‌شنوید. همان معلمی که وقتی اسمش می آید گاهی پقی می‌زنند زیر خنده یا غر میزنند که معلم‌ها تابستان در خانه‌اند. و آدم دلش می‌گیرد که کسی اهیمتش را درک نکرده. نه این‌که ماها آقازاده باشیم.ما در ارتباط با شاگردان است که معنی پیدا می‌کنیم.آن‌ها اهیمت دارند و برای این مهم شمرده می‌شویم. آن‌ها آجرهای بنایی هستند که ما روی هم می‌گذاریم ومی‌سازیم. این سازه‌ عظیم به کار خواهند آمد. در روزگاری که شاید نباشیم. مثل افسانه‌ها می‌ماند. پرنده‌ای که هر چه در توان دارد رامی‌گذارد و به جوجه اش پرواز می آموزد. اما وقتی جانش تمام شد جوجه آسمان را در می نوردد و به کجاها که سفر نمی‌کند. پر پرواز را ما باید بدهیم. نقشه پرواز را ما در دستانشان می‌گذاریم. اگر روزی خواستید معلمی را تعریف کنید، بگویید ما کاپیتانی هستیم که قدرت بال خود که نه به قدرت مسافرانمان ایمان داریم. ما چیزی از خود نداریم مگر آیندگان.

به یاد داشته باشیم:«تحول اساسی و پایدار درهر جامعه، در گرو متحول شدن نظام تعلیم و تربیت آن جامعه است.» دکتر غلامعلی افروز

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط