کرخت‌گاه

باریچه می‌توان کرد جز نوشتن؟ (محمود دولت‌آبادی)

حس غالب این روزها طردشدگی اجتماعی‌ست. یکی از حس‌های گندی که در کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید هم آمده و چند راه‌کار. اما مگر ذهن آدم چنان روراست است که تا باد طردشدگی‌ات گرفت بروی سمت تمرین‌ها و پروفسوروار انجامشان بدهی؟

 

باری …چه می‌توان کرد جز نوشتن؟

من می‌گویم گریه.

 

رینگ لاردنر می‌گوید:

 

چطور می‌توانید بنویسید، وقتی نمی‌توانید گریه کنید؟

پس بی چک‌وچانه نوشتن و گریه. من عاشق دوست داشتن و نوشتم اما وقتی نه می‌توان دوست داشت و نه نوشت، باید گریه کرد و آن را حتی تا زمانی که گریه بند می‌آید ادامه داد. خستگی برای همه اهالی است. باددوران است. کل پاییز و زمستان را چشم‌به‌راه باران ماندیم. نمی‌دانم خدا به چه تنبیه می‌کند ما دلتنگان را؟ به دلتنگی بیشتر؟ شاید خدا غصه خیس خوردن رویاهایمان را دارد. غصه نرم شدن سرسختی‌هایمان. هر چه هست، با این هوا حال خوبی ندارم. با جاده‌ای که در خاک دفن شده و ریه‌ای که خاک می‌دمت و گِل می‌تراود در هر بازدم. از کی این‌قدر جزئی شدم، نمی‌دانم اما حالم خوب نیست با این هوا.

 

چرا آدم‌ها نمی‌نویسند وقتی هیچ دلخوشی دیگری نیست؟ نوشتن هر خزعبلی به مراتب بهتر است خواندن خزعبلات دیگران است (شاهین کلانتری)، یا گوش دادن به خزعبل‌های مردم، اخبار و شبکه‌های اجتماعی. اگر من بخواهم کسی را دعوت به نوشتن کنم، چه حرکتی انجام می‌دهم؟ نمی‌دانم. کم نوشتن به مراتب جذاب است اما صفایی که در اسهال قلمی هست، در انتقام نیست. اسهال قلمی یعنی آن‌قدر بنویسی تا شکم قلم از تهی بودن ضعف برود.

 

داشتم می‌گفتم، اصولن این دو فعل را زیاد در نوشته‌های روزانه به کار می‌بندم. داشتم می‌گفتم، باید تمرینی پیشنهاد بدهم که هم کوتاه باشد هم مسهل. مثل خاطره‌نویسی یا هذیان‌نویسی یا شکست‌عشقی‌نویسی در قالب خاطره. توجه به دردها در نوشتن بسیار دشوار است اما بهترین نویسنده‌ها کسانی‌اند که دردها را می‌بینند و به رخ کاغذ می‌کشند. از وقتی در تلاش بهتر نوشتم، احساسم را بهتر می‌درکم. اصلن بهتر خودم را می‌فهمم. برای همین مدام به یک مشاور نیاز دارم؛ کسی که دردهای همیشه قایم‌شده‌ام را بشنود و بگوید: عزیزم! تو این همه مدت اینا رو مخفی کردی. هر آدم سالمی این بدبختی‌ها رو داره. با خودت روراست باش. همه رنج‌هاتو ببین و باهاشون کنار بیا. بهشون بها بده. اما مشاوری بهتر از خودم نیست. هر وقت از او وقت می‌گیرم در ابتدا کلی فحش‌بارانم می‌کند و بعد قربان‌صدقه‌ام می‌رود و راه را نشان می‌دهد. بهترین مشاور است اما برای بقیه فرصتی ندارد. شما هم می‌توانید به «خود» تان مراجعه نمایید.

 

پیش از این می‌کوشیدم کرختی‌ها را نادیده بگیرم. می‌پنداشتم راز موفقیت در نادیده‌انگاریست، اکنون آموخته‌ام که موفق کسی‌ست که درد را ابزاری برای رشد می‌کند.

 

جملاتی از محمود دولت‌آبادی:

نفرت و عشق، خصومت و مهربانی، بیزاری و دلتنگی، سکوت و بی تفاوتی و هر آنچه به روح آدمیزاد مربوط می‌شود و مرا در خود فرا می‌گیرد، همیشه آن را مایه انگیزه و کار قرار می‌دهم. بنابراین اگر باشند کسانی که فکر کنند برخی از این موارد می‌توانند مانعی در راه‌کار من ایجاد کنند نادان هستند.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط