تاوان

ترس واقعیت زندگی‌ست.
شناختن بی‌تاوان خاتمه نمی‌یابد.
غرامت شناختن آدم‌ها دلتنگی‌ست.
خسارت‌گریزم؛
پس پیروز خواهم ماند.
پیروز خواهم ماند؟

کاش فرصتی بود.
بدون کفاره، بدون دلتنگی
برای شناختن.

برای دو فنجان چای
چیده شده پهلوی هم
و شمیم امین‌الدوله که به درون می‌خزد.

یک کتاب
که برایت می‌گفتم
تو می‌شنیدی، مخالفت می‌کردی

حتی انتقادهایت زیباست
حتی اخم‌هایت!

تو بلندترین آرزوی من بودی
وقت‌هایی که بودی

بی‌وفاترین ابتهاج من
دقایقی که نبودی

چه چیزی زیباتر از پاییز
وقتی بر برگ‌های رنگ‌رفته
قدم بگذاری
از آینده بگویی
یا پاره‌ای از تلخی‌ خاطرات

تو باید بدانی چه مشتاقانه
به سویت تاختم
وقتی نامم بر لبانت خوش نشست
انگشتم میان انگشت‌هایت و
تار به تار موهایم در کنج لبهایت

تفاوت‌ها را بکش
انسان به امید زنده‌ست، به تقریب‌ دلخوش

از میان دلخوشی، شور، ترس
ترس
ترس
ترس
تنها واقعیت زندگی‌ست!

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط