هم‌آه

چرا یادداشت روزانه می‌نویسم؟

عنوانی‌ست که راغبم پیرامونش بنویسم.

 

نوشتن کاری‌ست که برای آن از تو تشکر نخواهد شد.

 

قبل از نوشتن، یک مشت واژه بی‌بندوبار، بی‌هدف می‌پلکند. 

 

بعد از نوشتن، هر واژه تبارمند است و یگانه، درست در جایی که باید باشد. 

 

 

نوشتن در استمرار معنا می‌یابد. در نیمه‌‌شبان و آغاز روزان. 

 

قبل از نوشتن، سست‌قلم و پوچ‌هدف خیره به کلمات. 

 

بعد از نوشتن، سرمست از هم‌‌آغوشیِ احساس. 

.

.

به کلمات محبوبم اندیشیدم، کلمه آرامش پیش‌ می‌تازید. 

 

کوشیدم منطق را هم بزنم و یک سری استدلال برایش از ته‌ِ دیگ دست‌وپا کنم. چرا این کلمه باید اولین کلمه محبوبی باشد که در آستین دارم؟ به این پرسش پرداختم.

.

.

باید داستانی عاشقانه را روایت می‌کردم. چهار داستان نوشتم اما هیچ کدام باب میلم نبود. عشق پیچیده است پس نوشتن در مورد آن نیز نمی‌تواند ساده باشد.

.

.

کاش‌سرا

 

کاش آسمان بودم، وسیع و پرش‌گاه و از آن مهم‌تر صاحب نگاهِ آفتاب‌گردان. 

 

کاش با همه کلمات جمله‌ای می‌ساختم؛ کلمه‌ای از دستم نمی‌ریخت و حیف‌ومیل نمی‌شد.

 

کاش فقر از شهر رخت برمی‌بست یا رستوران‌ها.

 

کاش هراسی از آینده و حسرتی از گذشته نماند.

 

کاش برای تَرک‌هایمان یک هم‌آه داشتیم.

 

کاش شب‌ خود را می‌کشید تا بلندتر باشد. 

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط