شش ماهیست که در کسوت شریف معلمی خدمت میکنم. به یقین بیش از آن که تعلیم داده باشم، تعلیم دیدهام. بیش از آنکه بذر محبتی کاشته باشم، روئیدن جوانه عشق و امید را دیدهام.
معتقدم معلم شدهام تا بیاموزم. پیوند دهم. شکسته شوم و از نو خویشتن بسازم.
در این مدت یاد گرفتهام….
کوله مشغله خانه را پشت در کلاس و کوله غصه مدرسه را پشت در خانه بگذارم.
یاد گرفتهام، به انتقادات دانشآموزان و همکاران بیاندیشم اما تصمیم نهایی را خودم بگیرم.
یاد گرفتهام، اگر کلاس برای خودم مهم نباشد برای هیچ کس دیگر نیز مهم نخواهد بود.
یاد گرفتهام، گاهی بگویم حق با شماست و رد شوم.
یاد گرفتهام، به تک تک اطرافیان دقت کنم. جویای احوالشان باشم.
یاد گرفتهام، نیازی به راضی کردن همه نیست. ما به دنیا نیامدهایم تا همه را خشنود سازیم.
یاد گرفته ام، باید گذشت؛ چون میگذرد.
یاد گرفتهام، باید خندید و لحظات را از این تلختر نکرد.
یاد گرفتهام، مانتوی بنفش عروسکی را بیشتر بپوشم و سراغ کفشهای چرم پاشنه دار نروم.
یاد گرفتهام، خودم را باور داشته باشم تا شادکام بمانم.
یاد گرفتهام، بینهایت میتوان بود اگر بینهایت در اندیشه ما باشد.
یاد گرفتهام، بنویسم، بخوانم، بدانم.
یاد گرفتهام، از همه بیاموزم و از هیچ کس تاثیر نپذیریم.
یاد گرفتهام، از همه بینیاز و به خدا نیازمند باشم.
یاد گرفتهام، با راننده صحبت کنم چون اگر پلکهایش جمع شوند، خودم میمیرم.
یاد گرفتهام، درمان چرکهای کهنه چرک خشک کن نیست؛ استفراغ است.
یاد گرفتهام، روزمرگی آدمها ذهنم را مشوش ننماید.
یاد گرفتهام، هوای مادرم را داشته باشم.
یاد گرفتهام، گستاخ نباشم.
یاد گرفتهام، شبها زود بخوابم.
یاد گرفتهام، ترس آينده زمینگیرم نکند.
یاد گرفتهام، درک کنم.
یاد گرفتهام، به خود نگیرم.
یاد گرفتهام، زیبا ببینم.
آخرین نظرات: