دریای بخشش

کینه‌توزی مانند این می‌ماند که سم بنوشی و منتظر آن باشی که فرد مقابل بمیرد.

نلسون ماندلا

 

وزنه‌ای بر روی قلبت چمباتمه زده‌. راه آه بسته است. زخم‌هایت عوض ترمیم بازتر و کشنده‌ترند. هر بار که به آیینه خیره می‌مانی، خودت را، چشمانت را، دستان مشت‌کرده‌ات را برافروخته‌تر از پیش می‌بینی‌. تو صاحب هر حقی هستی الا بخشیدن. نباید ببخشی. آن‌ها گناه‌کارند.آن‌ها به تو محتاجند و باید قدرت را بدانند. ایراد آن‌هاست و الا تو …ناگهان خسته از ژرفای تنفر و بی‌انتها کینه° مشت گره‌کرده را عوض گونه‌اش نثار آینه می‌کنی و آینده‌ات را از کینه می‌رهانی چون خودت را شکسته‌ای. تکه‌های وجودت در قامت آیینه خرد شدن را می‌درکد‌. خرد شدن تو و احساست. خرد شدن عقل و منطقش. همه را می‌فهمد‌.‌ حالا تو از طلب بخشش، انتقام و هر موج کینه بی‌نیازی. تو صاحب دریایی پهناور از جنس بخششی.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط