۹: اگر کسی بپرسد چطور هر صبح برمیخیزی، روزمرگی میآغازی، چطور زندگی میگذرانی؟ میگویم به سختی اما زندهام به امید.
□ کابوس لغزیدن آرامش را خطخطی کرده، گاهی به بیخیالها حسرت میخورم، آنها در سرشت اینگونهاند یا تصمیم بر کمآهی دارند؟
□ چُرت زدن هم را جدی بگیریم نه به باد تمسخر. من یکی از هوادارن چُرتم، در مدرسه و بیشتر در دانشگاه حین فلسفیدنِ اساتید آزمودمش و این روزها در جاده. عجیب است اما حتی چرت دانشآموزان سر کیفم میآورد.
یک مطالعه جدید که در مجله تحقیقات خواب منتشر شده، ارزیابی کرد که چرت زدن چقدر رایج است و این رفتار چه تأثیری بر خواب، خوابآلودگی، خلقوخو و تواناییهای شناختی مغز دارد. (+)
11:
□ این شعر از گروس عبدالملکیان گداختم:
نه خاک
نه دایرهای
در دفتر نقاشی دخترک
زمین
سریست جدا شده از تن
چرخ میخورد میان هوا
ما چون فکرهای معلق میریزیم
چون سطرهای مبهم
بر دستهای یک شاعر
و سکوتی طولانی
در گلوی سنگی قبرستان
میریزیم
زرد بر پاییز و
سبز که هر چه میگردد
جایی برای نشستن پیدا نمیکند
میریزیم
چون چای در فنجان ناصرالدین شاه و
قطرههای خون در حمام فین
میریزیم
ریز
ریز
چون برف
که هرگز هیچکس ندانست
تکههای خودکشی یک ابر است
میریزیم
مثل بمب روی خاک
مثل خاک روی تو
میافتیم
این سیب هم برای تو دخترک!
دوباره فکر کن
نیوتن
هرگز آنچه را که باید
کشف نکرد
□ یکی از فعالیتهای این روزها دستکاری شعریست؛ تغییر شعر محبوب با جابهجایی، حذف و اضافه واژگان، مترادفآورد و هر حرکت شنیع دیگر.
امشب به شعری از چیستا یثربی تاختم:
قبل از حمله:
تو سکوت کردی
و من هر چه نباید بدانم؛ دانستم
دیگر بس است
فصل عاشقی
بعد از غارت:
ساکت شدی
حرفهایت را شنیدم
همسلولیها گُل ریختند
خانه من این زندان است،
به آن باز میگردم
□ هنوز از نمایشنامهخوانی حض میبرم. امشب نمایش 《هفت منو》 از مجموعه 《پنج نمایشنامه》 خواندم.
□لعبتی از محمود دولتآبادی به نام 《نون نوشتن》 یافتم، مجموعه یادداشتهای کوتاه برای نویسندگان نوپا و بیبنیادی چون من.
آخرین نظرات: