منتظر کتاب شعرت هستم

امروز پیغامی شعرگونه دریافت کردم. یکی از شاگردهای سال پیش شعری فرستاد. پارسال هر سه‌شنبه بیتی می‌بخشید. اشعار خودش بود. به او گفته بودم کتاب شعرهایش را بعدها برایم پست کند. شاید تنها کسی باشد که مرا انقدر جدی گرفته و به علایقم اهمیت می‌دهد که هنوز شعر می‌فرستد. ذوق‌مندی‌ام هنوز برقرار است و آف نشده. برایش چند خط نوشتم. «منتظر کتاب شعرت هستم» بنا بود بنویسم به وبلاگم سربکش اما نشد، هنوز در فیلادلفیا هستم یا بهانه‌جویی‌کار دستم داده؟ 

 

 

دو هزار کلمه را با سیستم تایپ کردم و به مسند ملکه‌ای خود بازگشتم. آن گوشه کمی چرت زدم و پریدم، وقتی خسته‌ام نوشتن رو بیشتر دوست دارم چون هذیون مطلق می‌شن. حتی می‌پسندم که بعضی جملات محاوره و بعضی درست‌درمون باشن، حتی دوست دارم کلمه حتی رو بگنجونم. کم‌استفاده‌ست چون برخی می‌گن واژه عربیه و باید فارسی شه: حتا. اما من هنوز مجاب نشدم. پس تصمیم گرفتم از هیچ شکلش استفاده نکنم و این شبیه یه بازی تعقیب و گریزه بین من و کلماتی شبیه اصلا، عمیقا و حتی، که باعث میشه مغزم دردبگیره و دنبال معادل فارسی یا ادای جمله به شیوه دیگه‌ای باشه.

 

 

□ یهو به ذهنم رسید اما ارزششو داره: تعداد کمی همدل خیلی بهتر از تعداد زیادی ناهمدله.

 

 

□ نیش زدن خوب نیست اما بعضی وقتا آدما فقط با طعنه خوردن ساکت می‌شن. هنوز به این درجه‌‌ از عرفان نرسیدم‌ که تیکه نپرونم.

 

 

□ سعی می‌کنم آدم خوبی باشم ولی خوب بودن رو مردم تعیین نمی‌کنند. 

 

 

□ کاش یک‌سریا مدام تکثیر شن.

 

 

□ همین روزمرگی‌ها ایده‌های نابی برای داستان‌نویسی‌ان.

 

 

□ وقتی ایده شاهین کلانتری:《 یک بار بنویس، ده بار ویرایش کن》 رو شنیدم، حسرت سوژه‌هایی که گذاشتم بعدها بنویسم، به دلم موند.

 

□ در آغاز می‌نگاشتم تا به محیط خدمتی رسانم، اکنون می‌نویسم چون نوشتن خدمت به خویش است.

 

 

□ راز تنهایی آدم‌ها رشدآفرینی‌ست، باید از بی‌پناهی در جهت رشد کار بکشیم‌.

 

 

□ نوشتن برای من انتهای امپراطوری کاش‌‌ها و شروع سرزمین شگفت‌انگیزهاست.

 

□ حافظ امشب

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط