اگر دلتنگی وجود نداشت، اشک پدید نمیآمد.
اگر دلتنگی وجود نداشت، شوق کشف نمیشد.
اگر دلتنگی وجود نداشت، نامهها به کل کاری و پیامکها برای تبلیغات و خدمات الکترونیکی بودند.
اگر دلتنگی وجود نداشت، عشق میتوانست بزید؟
اگر دلتنگی وجود نداشت، زجرها به فقر اقتصادی منحصر میشدند و دلها معطوف به مال و ملال بودند.
اگر دلتنگی وجود نداشت، جهان از این بیرحم تر و روزها از شب تاریکتر بودند.
اگر دلتنگی وجود نداشت، چه کسی میتوانست تجربه کند لذت دیدار را؟
اگر دلتنگی وجود نداشت، فرق بین آدمیزاد و رباط چه بود؟
اگر دلتنگی وجود نداشت، تنهایی فاقد معنا بود.
اگر دلتنگی وجود نداشت، نفرت چگونه معنا میگرفت؟
اگر دلتنگی وجود نداشت، مردها قبل از ترک منزل سفارش غذا نمیدادند و زنها وقت و بیوقت مزاحم مردها نمیشدند.
اگر دلتنگی وجود نداشت، کودکهای ولو شده در بهزیستی و سالمندان ترک شده در سرای سالمندان رو به رشد بود.
اگر دلتنگی وجود نداشت، کودکان بعد از ترک شیر مادری عذاب نمیکشیدند.
اگر دلتنگی وجود نداشت، پسرها در کوچه و خیابان پرسه نمیزدند و دخترها جیمفنگ نمیشدند.
اگر دلتنگی وجود نداشت، زوجها بعد از مدتها زندگی زناشویی یاد عشق دوران جوانی نمیکردند.
اگر دلتنگی وجود نداشت، کسی خودش را وقف دیگری نمیکرد.
اگر دلتنگی وجود نداشت، در اوج ناکامی چه شادکام بودیم!
آخرین نظرات: