شغل من

آمادگی‌ام برای شروع درس کولاک بود. مو به مو مطالب مشخص بود.
شیوه‌‌ای نوین، مطلبی کاربردی، درس جدید زبان انگلیسی در اولين ساعت اولین روز هفته.

پایم به کلاس نرسیده بود که دانش‌آموز در دفتر سبز شد. چشمانش قرمز بود. کتاب ریاضی را بغل گرفته بود. قرمزی نگاهش را که کنار زدم التماس پدیدار شد.

یک بخشی از زنگ را با نگاه می‌خریدند. ریاضی درس زرنگ‌تری برای دزدیدن زمان می‌نمود.

هیچ معلمی از این تبعیض راضی نیست. دل من به دل دخترها بند بود و گرنه طومار ریاضی را به هم می‌پیچیدم. برنامه‌هایم نقش بر آب می‌شد اما نگاهشان برایم اهمیت داشت.

قلب‌هایشان برایم در الویت بود.

نقشه‌هایم را برای جلسه بعد گذاشتم.

به اشتراک بگذارید

2 پاسخ

  1. اونجایی که گفتی قرمزی نگاهش را کنار زدم… التماس پدیدار شد خیلی قلبمو لمس کرد:)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط