کوزت‌مندی

جناب ژان والژان! سلام. اوخ امروز متنی از عبدالحسین زرین کوب خواندم که می‌گفت سلام را ایرانیان در برخورد با یورش عرب‌ها بکار می‌بردند برای اعلام تسلیم و عجز و در امان ماندن. این واژه رفته رفته نشسته به جای درود. پس جناب ژالوالژان! درود. احوالتان چطور است؟ کاش مادر خانه نبود تا این نامه را با اشک‌های چشم می‌اندودم. می‌فهمید چه می‌گویم؟ راستش گاهی گمان می‌برم درکم برای اطراف دشوار است و به حدی لافهمم که مرا گنگ می‌بینند. این‌طور نیست؟ نمی‌دانم!

 

 

خب خب خب برویم سر اصل مطلب. هنوز به شدت به کوزت حسد می‌ورزم. اگر هوگو بشنود لابد می‌گوید: کدام خری به کوزت قصه‌هایم رشک می‌برد؟ اما کوزت در داستان انقدر بینوا نبود. چاشنی داستان این‌گونه صلاح دانسته. و گرنه در حقیقت نباید این‌طور نگون‌بخت باشد. شاید بخشی از نباوریدن یا فانتزی‌اندیشی‌ام باشد اما به کوزت حقیقی‌تان حسادت می‌کنم. کوزتی که شما و همسرتان بزرگش کردید..حتی در سن پیری. به کوزت می‌رشکم چون به چیزی که می‌خواست رسید. آقای ژان! چه حکمتی‌ست در نرسیدن‌های مداوم؟ می‌شود برایم بگویید؟ آخر شما حکیمید. یعنی خالق شما جناب هوگو یک حکیم است و از اندیشه یک حکیم تنها حکمت می‌تراود. درست می‌گویم؟

 

 

جناب ژان! دوست دارم روزی شما را در پارک کنار خانه‌تان وقتی برای هوا‌نوشی میایید ببینم و یک عکس سلفی با شما بگیرم و ضربتی پست کنم. به پیوست یکی از بهترین بندهایم برای شما و قلب‌های رنگی‌رنگی. آن روز بگویم که دوست داشتم کوزت شما باشم؟ کوزتی که هم مادر دارد و هم پدر. کوزتی که پدرش حکیمی تاریخ‌ساز است و ماردش. مادرشنمی‌دانم. زن حکیمی تاریخ‌ساز.مگر همین چیز کمی‌ست؟ بانوی حکیمان به یقین حکیمند. در حوالی ما حکیمی هست که در جوانی تمام قالی و اسباب منزل را برای فقرا فروخت و خانمش با او بسیار موافق بود. از کم داشت‌ها نمی‌نالید. هر آنچه را داشت با فقرا می‌گذراند. من حکیم‌ها را این‌گونه می‌شناسم. حکیم دیگری قاتل خودش را شیدا ساخت و شد مرادش. شما هم حکمید چون قبل از شکم خود به فکر گرسنگی دیگرانید و آن مردک پست را ..نامش چه بود؟ ژاور را می‌گویم دیوانه کردید.شما عجیب‌ها، شما حکیم‌ها دیوانه می‌سازید از جانی‌ها، از قالتاق‌ها. شماها ..همین شماهاا

 

 

به هر حال روزی که در پارک کنار خانه‌تان با هم قدم زدیم و شما از دنیای پاریس گفتید و من از حواشی این روزهای کشورم، بقیه‌اش را می‌گویم جناب ژان! راستی راستی شما اگر در شرایط ما بودید، رای می‌دادید؟ مرا با حکمت قانع کنید. چرا رای بدهیم؟ چرا؟ چرا رای ندهیم؟ چرا؟ 

 

برای زحمت ترجمه نامه به زبان فرانسوی پوزش.

بوس به نگاهتان.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط