زندگانی، زیبایی، ایستادگی

چه کسی می‌گوید زندگی زیبا نیست؟

دریدن تاریکی زیباست
ولو تو را در خود فرو کشد، هضم کند
«ما زنده به آنیم که آرام نگیریم»

چنگالش را گرداگرد حلقم می‌فشارد
تازیانه نگاهش به جراحت‌هایم ریشخند می‌زند
دندان‌هایش هویداست
مابین هر شیار
باقی مانده لاشه شهر
مرا می‌فشرد

جان‌آزارتر قهقهه سر می‌دهد
غوغایی از دغدغه، غم، غضب
خشم بند بندم را فتح می‌کند
شعله‌های خانه‌سوز
غرش‌های سهمگین
عطش بی‌باک‌‌تر

دشنام‌های پراکنده‌
شکنجه‌های بی‌فرجام
گریبان تنگ‌تر

خنجرش را برمی‌دارد
با هزار و یکمین دست
به هستی‌ام می‌کوبد
چندمین خنجر به بدنم آمد و شد دارد؟
ابتهاجش افزون گشته؟
چرک و خون بین دندان‌هایش پدیدارتر؟

خوناب به کبودی رنگ باخت
نفیر به ندایی مبهم
اخگر به خاکستر
بلوا به امنیت
زجر به زیتون
ْ «ما زنده به آنیم که آرام نگیریم»
چه کسی می‌گوید زندگی زیبا نیست؟

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط