سهراب‌ربایی

چند روزی است که در روزانه‌نگاری‌ تنبلم. 

 

 

نفس‌های پایانی سال است. خوشحالم که با تتمه‌ حساب تار عنکبوت بسته‌ام  دوره جدید خریدم. دختری که فرهیخته است عوض پاستیل حتمن‌ دوره می‌خرد.

 

 

شاعر فروردین ماهم را جناب حافظ گزیدم. نگرانم‌ با ورود به اردیبهشت دلم بهانه حافظ‌خوانی بگیرد. هم بهار است هم‌ ماه مبارک و هم‌ حافظ‌خوانی. انصافن تصمیمی بکر است‌.

 

امشب سهراب‌خوانی داشتم و با برداشتن عبارات و کلمات پیکرش را لرزاندم. سهراب‌ربایی کیف عجیبی داشت:

 

در برهوت بیم

میان دو تاریکی 

وقتی عطری می‌رقصید

و بر لبریزگاهم‌ می‌نشست

بهاری به شب می‌پیوست

لبخندت در بستر باورم پرپر می‌شد

و گلبرگ‌هایش می‌هراساندم

 

 

ناگهان رهایی به نغمه‌ات ریخت

که خطوط عصیان‌خواه لبانت را 

با درخشش قطره‌ای ستاره‌ دیدم

لغزیدم

 

 

اما هنوز

شب مهمان است

در سرگردانی بیابانی 

در فاصله‌ای 

میان دو شهر: من و تو

که نرسیده به《هزار و یک شب》آرزوست

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط